شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
سلام اتفاقات جالبي ک واستون ميوفته اينجا بنويسين :)، يا مثلن خاطره هاي خنده دار يا هر چيزي :) فقط کپي از سايتاي دگ نباشه ..، مال خودتون يا اطرافيان باشه :) فعاليت کم نشه . خوشم نمياد اتاقم تعطيل باشه ( آيکون جذبه )

پيام‌هاي اتاق

ساعت ویکتوریا
+ امروز زنگ دوم دبير زبانمون نيومده بود و ماتو حياط مدرسه بوديم ( خداروشکر براي اولين بار بود سرکلاس نميومد خخخ) داشتم بادوتا از دوستام از جلوي در مدرسه رد ميشديم ، البته يه چيزي قبلش بگم که مدرسمون يه درکوچيک داره و يه در بزگ که روبروي در بزرگش يه مغازه پروتئيني تازه باز شده . خلاصه در بزرگه تا اخر باز بود ماهم داشتيم رد ميشديم يدفه يکي از دوستام ايستاد و مام کنارش به حالت تعجب که به معني صدا زدن..
تک دل❤ღ
يکي از همکلاسي هام که اونطرف تر ايستاده بود گفت اهااااااي .. چشمتون روز بد نبينه ما کاملا روبروي در بوديم و يه پسره هم ( حالا نميدونم پسر بود يا مرد ) دقيق همون موقع داشت در پروتئينيه رو باز ميکرد که با اهااي گفتن برگشت طرف ما ، ماهم با ديدن اين صحنه فقط به سرعت باد رفتيم کنار تا ابرومون بيشتر از اين نرفته بود همين که رفتيم کنار زديم زير خنده و توسرو کله دوستم ميزديم خخخخخخ
تک دل❤ღ
خيلي باحال بود خخخخ چن سري قبل هم اين اتفاق يا سوء تفاهم براي يه نفر ديگه از همکلاسي هام پيش اومده بود ولي نه به اين افتضاااح . خداييش خيلي افتضاح بود
*diafeh*
خخخخ
فاطمه ❤
ما روبروي مدرسمون کلانتري بود! خخخخ ولي درمون هميشه بسته بود -ــ- البت باز بودم فرقي نداشت. ايرانت داشتيم
*diafeh*
هههههههه
تک دل❤ღ
خخخخخ والا اون کلانتري بدتر از همه چيزه !!! جريان داريم که ميگم خخخخ
چراغ جادو
گروه خاطرات و اتفاقات جالب :)
vertical_align_top