شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
سلام اتفاقات جالبي ک واستون ميوفته اينجا بنويسين :)، يا مثلن خاطره هاي خنده دار يا هر چيزي :) فقط کپي از سايتاي دگ نباشه ..، مال خودتون يا اطرافيان باشه :) فعاليت کم نشه . خوشم نمياد اتاقم تعطيل باشه ( آيکون جذبه )

پيام‌هاي اتاق

ساعت دماسنج

*diafeh*

+ سر زنگ ورزش سر کلاس مونديم ... تعدادموننم کم بود کلي غايب داشتيم و چن نفرم راهيان نور ... ته کلاس حدود 8 نفري داشتيم جرات حقيقت بازي ميکرديم ب من ک رسيد گفتن برو معلمو بوس کن بيا :دي حالا معلم ازونا ک با ي من عسل نميشه خوردش ... بعد چن ثانيه سکوت و خنده بقيه پاشدم رفتم پيش معلم وايسادم .. اونام همه برگشتن سمتم دستا زير چونه آروم ميخنديدن ... منم با ترس و لرز آروم ب معلممون ميگم کامنتا
*diafeh*
خاااااانووووووووووووووممممممممممممممم .... معلم نگام ميکنه زير چشي !! ( خنده اون چن نفر ) ... دوباره من : خانوم ما داشيم جرات حقيقت بازي ميکرديم بعد ... بعد .. بعد .... ( خنده ي بلند اون دوستام ) .. اينا ب من گفتن ک بيام اينجا ( چن ثانيه سکوت و شک اين ک بگم يا نگم )
*diafeh*
آخه نميدونين معلممون چقد جدي و خشکه .. اصن نميشه
*diafeh*
بيام اينجا ( همون سکوت و خنده يواشکي دوستام ) شمارو ... اممم .. چيزه ... گفتن بيام ب.. ب.. بوستون کنم !!! ( قهقهه دوستا ) // معلممون : خو مگه چيه بيا بوس کن !!!!!!!! ( قيافه ماها در اوووج تعجب ) ... رفتم پشتش با هممون شک بوسش کردم ( جيغ دوستام ) ... گف خو بيا منم بوست کنم ( جيغ من :دي )
*diafeh*
ب خوبي و خوشي ب خير گذشت ولي خداييش جرات بقيه خيلي مزخرف بود ... اصن ي چيزاي راحتي ب هم ميگفتن از کاري روزمره من بود !! ( غلط املايي دارم ؟! )
*diafeh*
.
خيلي بامزه بود... خو پس حسابي دل و جراتت بالا رفته
*diafeh*
ميخند ؟؟:/ خخخخخ
*diafeh*
:| ممنون
خواهش:دي
هوفف ماهم تو مدرسه 5 نفري بازي کرديم يه بدبختي از سير بدش ميومد تا ته حلقش فرو کرديم خخخخ
يکي هم گوجه نرسيده داديم خورد خخخخ
*diafeh*
خخخخخ
sina
خخخخخخ جرات حقيقت خيلي حال ميده الان واستون يه فيد ميزنم و جرات حقيقت پسرا رو تعريف مي کنم که ببينيد چيه لامصب:D
*diafeh*
:دي حله ديدم
sina
:D
ساعت دماسنج
گروه خاطرات و اتفاقات جالب :)
vertical_align_top