سلام
اتفاقات جالبي ک واستون ميوفته اينجا بنويسين :)،
يا مثلن خاطره هاي خنده دار يا هر چيزي :)
فقط کپي از سايتاي دگ نباشه ..، مال خودتون يا اطرافيان باشه :)
فعاليت کم نشه . خوشم نمياد اتاقم تعطيل باشه ( آيکون جذبه )
پيامهاي اتاق
+
من 4 سالم ک تموم شد فرستادنم مهد ... فک نکنيد مامانم سر کار ميرفت و اينا هاااا ... ن .... ميگه فقط ميفرستادمت بري انرژيتو خالي کني برگردي .. واقعن نميتونستم نگهت دارم .... فقط گفتم ک بدونين الان ي جا نشستنم فقط ب لطف پارسيه ... وگرنه همون دخمل انرژيک بابامم ^__^
تک دل❤ღ
94/4/9
+
سلام(خخخخخخ)کارنامم رو حال کن /رياضي پودماني9.75 / عربي4 / ديني14 / رايانه کار پيشترفته17 / ادبيات9 / تاريخ7.76 / جغرافي10 هووووووورا
ترسم بي کس بميرم
94/4/13
+
ديشب (يني يکشنبه) افطاري خونه عموم بوديم...
با چن تا از بچه هاي فاميل حدود 50 تا عکس گرفتيم... دييييييي
همه مدل ... همه جور ... رنگ و وارنگ http://uupload.ir/files/lk7a_untitled-2.jpg
نرديک 40 تاش ام سلفيـه ک به قول احسان عليخاني منشوريـه و نميتونم بذارم.
ترسم بي کس بميرم
94/4/16
+
درسته لوسه
سن ش کمه
احصاب نداره :D
محتاطه
.
ولي برار زاي منه اين بشــــر
پس تولدش ميبارکه ....
*محمد سعيد*
94/4/30
+
چن وخ پيشا مامانم و بابام داشتن ميرفتن جايي ... مامانم گرفته برا من دستور پخت غذا نوشته ... انگار بلد نيستم :| حالا اون مهم نيس ... آخرش مهمه ...:|
*محمد سعيد*
94/4/30
+
خواهرم و همسرش دعوتم كردن ناهار بيرون. داماد محترم گفت كه ايشالا بزودي چهار نفري بيايم
منم كه بي خبر از همه جا فكر كردم داره در مورد فرزنداشون ميگه
با ذوق تمام گفتم ايشالا ايشالا
گفت آبجي منظورم يه چيز ديگه بودا
من:-|
خواهرم و داماد :دي
حالا هي من خجالت ميكشيدم و اونا خنديدن تا آخر:(
monaღ
94/4/30
+
يه تيكه كلام دارم *اي وااي* با يه كم كشيدن
بعد اين آقاي داماد و خواهرم منو ميبينن همش اي واي منو برا همه چيز بكار ميبرن و ميخندن
ميگن اي واي در بسته نشد... اي واي نرفتيم... اي واي چي و...
اونوقت اينجوري ميگن اي واااااااااااااااااي
من چيكار كنم؟:(
monaღ
94/4/30
+
خواهر زاده م رو بردم حموم
بالاخره خواهرمو راضيش كردم بده دست من
من سر و صدا ميكردم بچه با تعجب نگام ميكرد
من [12]
خواهرم[15]
نازنين[16]
||عليرضا خان||
94/5/1